یادداشتی ازمن در باره کلود مونه دراین شماره ماهنامه "تجربه "(آبان ماه)
"کورهای ابله "
...در ژانو ۀی 1877 مونه در خیابان مونسه جنب ایستگاه را ه آهن سن لازار آپارتمانی اجاره کرد و به اید ه هایی فکر می کرد که متهورانه بودند. او رؤیایی خیال پردازانه در سر داشت، که رنوار هرگاه به آن فکر می کرد )حتی چهل سال بعد( با صدای بلندمی خندید. او خاطر ه ای از اولین نمایشگاه گروهی برای رنوار تعریف کرد، که هنرمندیهنگام تمیز کردن شیشۀ عینکش گفته بودکورهای ابله، می خواهندهمه چیز را به وضوح ببینند، حتی از لابه لای مه!. چنین بود که اید ه ای به ذهن مونه خطور کرده بود: اومی تواند مه را نقاشی کند. ایستگاه سن لازار مه آلودترین صحنة زندگی مدرن بود...
بیش از صدوپنجاه سال اززمان زیست نقاشان امپرسیونیست و این مکتب با همین نام می گذرد ،مکتبی که آن را به نوعی پیش در آمد تحول نقاشی وتولد سبک مدرن می دانند اگر چه پیش از آن مقدمه این تحول توسط نقاشان متاخر دوره رئالیسم که نگاهی متفتوت داشتندبه نوعی پایه گذاری شده بود.نقاشان امپرسیونیست در فراز ونشیب تحولات تاریخی ،سیاسی،فرهنگی در بستری مناسب وبا فشار محدودیت های اقتصادی در مرز میان آگاهی و ناآگاهی به زندگی قهرمان های اسطوره ای و بازنمایی زندگی طبقه اشراف با احساست افراطی شان پایان دادند .درنگاه ایشان نقاشی بازنمایی زندگی ،همان جهان تجربیات روزمره بی واسطه انسان هاست است که از قواعد کهنه و مرسوم گذشته فاصله می گیرند .نقاشی دیگر به مثابه عکس خلق نمی شود نقاشی بودگی سوژه است ،کشف حقیقت پدیده آن طور که هست به واسطه نورو با دریافت گری متفاوت که قائم به نگاه نقاش است ،در مدت زمانی کوتاه که بر همین اساس تکنیک اجرا را هم تحت تاثیر قرار می دهد. گویی ریتم تند ،عصبی وخشن انسان مدرن در نوع رنگ گذاری و ضربه های قلم مو بر بوم تکرار می شود در نقاشی های کلود مونه معرفت ما بر سوژه چه در غبار و مه چه در آفتاب تند، خارج از درک زمان امری ممتنع است ،خلق اثر برای وی در زمان خود،کنشی غیر متعارف بود ،رنگ های تیره در آثار وی جایی ندارند وگویی تصاویر پشت پرده، آشکار وکشف می شوند وخود فرایند این انکشاف در بطن آشکارگی قرار می گیرد.آگاهی ودرک توسط نقاش قطعی نیست .وابستگی به نور برای نمایاندن ،به نوعی خط بطلان بر قطعیت هر نوع واقع گرایی مطلق است.به عبارتی اگر سوژه نقاشی را به مثابه متن فرض کنیم ،دریافت گری ،فهمی هرمنوتیک است، که توسط نقاش با توجه به معرفت کنش نقاشانه مقدم بر قوانین کلاسیک نظری حاکم برنقاشی اتفاق می افتد. به نوعی دریافت نقاش امپرسیونیست دارای تاویل های متفاوت برای اوست که در اثر وی بازنمایی می شود...
Comments