top of page
Writer's pictureMaryam Amir Farshi

ما در خاورمیانه اتفاق افتاده ایم،یادداشت من درباره نمایشگاه سیامک فیلی زاده،چاپ شده در ماهنامه تجربه




ما در خاورمیانه اتفاق افتاده ایم ،مریم امیرفرشی

"آندر گراند"نام نمایشگاه آخرسیامک فعلی زاده است که در گالری آران ،اردیبهشت ماه امسال به نمایش درآمد.مجموعه ای که به قول متن ابتدایی کاتالوگ ،بازنمای شهری است با همین عنوان."شهربزرگی در اعماق تاریک زمین ،آرام نفس می کشد.شهری سال خورده به قدمت تاریخ بشر.دیوار بلندی شهر را درآغوش گرفته است .دیواری بزک شده با نقش عشق به فرمان یک پادشاه...تاریخ این شهر یک بار برای همیشه نوشته شده ، سیری به مانند یک دایره دارد که نقطه شروع وپایان آن یکی است.نام این شهر "آندر گراند" است".

در ابتدای ورودبه گالری ،تماشاگردر هر سمت،جایگاه و منزلتی ،تحت تاثیر قرار می گیرد.اکثر مخاطبین از دیدن آثار به وجد آمده اند.کلیه آثار به علاوه نسخه دوم و سوم در همان روزهای ابتدایی به فروش رسیده.در مقابل موافقین وطرفداران این آثار ،مخالفینی هم وجود دارند،مخالفینی که با نیم نگاه مثبتی به تکنیک اجرایی آثار ،مجموعه را پیش پاافتاده ،بازاری،کیچ ،بنجل وفاقد ارزش های هنری می دانند.گروه مخالفین اغلب از منتقدین سرمایه داری با گرایشات چپ هستند.روشنفکرانی که به هنگام تماشای یک تئاتر کمدی به جملات عامیانه طنز،نمی خندند.این تقابل مواضع یکی از نقاط قوت این مجموعه به شمار می رود.اگرچه نقد صفر و یکی بیش ازهر چیز در هنر امروز ایران به شکل یک آفت بی دفاع ،ریشه های جوان این نهال نو پا را تهدید می کند.به همین بهانه سعی دارم در این یادداشت با ریشه یابی نگاه موافقین و مخالفین ،دلایل جذب و دفع این مجموعه راازجهات مختلف بررسی نمایم.

رای مخالفین - دیکته نانوشته غلط ندارد

واژه "کیچ"دارای ریشه ای آلمانی است.واولین بار در اواخر قرن نوزده میلادی با تعریف امروزی شکل گرفته .در فارسی به معنای بنجل ،باسمه ای و دم دستی برگردانده شده.امروزه کیچ در حوزه های مختلفی مثل سیاست،ادبیات ،سینما وهنرهای تجسمی به کار می رود."کلیمنت گرینبرگ"نظام استبدای را درراستای نزدیک شدن به توده مردم برای سلطه اقتصادی و فرهنگی برایشان مولد "کیچ"می داند. نظرات دیگری در تعریف و تحلیل ،مفهوم این واژه وجود دارد که اندیشمندان دیگری چون آدورنو ،بروخ ،شوپنهاورمیلان کوندراو والتر بنیامین ،در مورد آن به تفصیل نظراتی ارائه کرده اند. در نظر بروخ، کيچ و هنرِ بد، يکي نيستند، بلکه کيچ نظامي خاص خود را شکل مي‌دهد. کيچ تلاش مي‌کند تا به جاي حقيقت، به زيبايي دست يابد.داوری بر آثار مجموعه "آندرگراند"با تکیه بر نظرات اندیشمندانی که پیش تر ،از ایشان نام برده شد در متنی که در آن قرارگرفته اند،بیش از حد دارای شائبه و تردید است. اگر بپذیریم که از دیدگاه مارکسیستی ،هنر برای نیاز بازار تعریف و تولید شده تا به طبقه متوسط ،ضرورت مصرف آن را حقنه کند،در نتیجه ،به تعبیری بنیامینی گالری ها همان "گذرهای طاق دار"وبازار این مصرف بوده و تماشاگرانِ غالبا هنرمند، که برای وقت گذرانی وچشم چرانی در این فضا پرسه می زنند قربانی همان نظام دیکتاتور،سرمایه محوروتمامیت خواه هستند.وپیرو آن، تمامی آثارمدعی اصالت تفاوتی با آثار بنجل وسردستی نداشته وبه یک باره از داشتن هاله مقدس محروم می شوند.

می توان در تحلیلی ساده ، پیش پا افتاده ونگاهی سطحی و غرض ورزانه با زدن برچسب "کیچ"یا "کمپ"به آثار فیلی زاده ،برای خاطر داشتن ویژگی های زود فهم وعناصری آشنا درمحتوا واستفاده از تکنیک های مختلفی چون عکاسی یا چاپ ،به سرعت این مجموعه را در طبقه هنر باسمه ای ،بنجل ،بازاری و یا"کیچ" قرار داد.اما اگرفیلی زاده قصد داشت ،مخاطب همه گیر این روزهای جامعه فعلی هنر را جذب نماید،شاید بهتر بود از زنان زیبا و صاحب نام،فضا های پر رنگ و لعاب در پشت صحنه یا حتی مردانی با هیبت قهرمان در متن آثارخود بهره می جست.توفیق در فروش ،معیارارزش گذاری صحیحی برای سنجش یک اثر نیست.به یقین انتقاداتی نیز براین مجموعه وارد است .اما رد یا قبول یک اثر بدون ارائه دلایل معتبر و کد های دقیق به ارتقای کیفی و کمی اثر هنری ،منجر نمی شود.مانند ایده خلاقی که تنها درذهن هنرمند شکل می گیرد،وبدون تحقق ،ابتروالکن است .به عبارتی هنرمند دغدغه خود را باز تاب می دهد.دیکته نانوشته غلط ندارد.

دلالت برتماشا

در وهله اول تماشاگر مرعوب ابعاد بزرگ تابلوها می شود.او محکوم به دیدن است.رنگ غالب سیاه که در سطحی گسترده به صورت نوعی تیرگی در کنار فضای خالی و سفید دیوارهای گالری به این اجبار دامن می زند،به این امر یاری رسانده.گویی هادس( از خدایان یونان باستان،برادرزئوس)پادشاه زیر زمین ،سر برآورده و تماشاگران را هم چون پرسفون ،ربوده با خود به قلمرو مردگان می برد،تا در آن جا روایت خود را برای شان باز گو کند.روایتی که با استفاده از مدیوم های مختلف هم چون عکاسی و نرم افزار های رایانه ای ساخته و پرداخته شده.روایتی که در عین ارجاع به وقایع مستند تاریخی ،خوانش متفاوتی را از این اسناد مبرهن و معلوم ،ارائه می کند.وقایعی چون تصاحب و مرگ قدرت ،توطئه ،فسادوسرکوب. مضامینی تکراری واشنا درنظام های حکومتی، که باوجودآگاهی به نحوه شکل گیری و مناسبات شان در طول تاریخ،گریزی از وقوع دوباره و دوباره آن ها نیست.پارادایم هایی که بقای شان دربالانرفتن سطح آگاهی اقشار مردم ومنفعت طلبی انحصاری صاحبان قدرت است.روایت های بازخوانی شده درتابلوهای فیلی زاده بازخوانی این الگو ها به زعم خویش و چه بسانقد این ساختار است با نگاهی خیال انگیز،موشکافانه ،همراه باطنزوجزیی نگر .آینه ای که بخشی از الگوی تکرار شونده مناسبات قدرت را این بار با طنزی تلخ از لابه لای تاریخ بیرون کشیده تا شاید مارا به خودمان آورد.هم ذات پنداری با بخشی از ناخودآگاه جمعی که در سطح آگاهی به فراموشی سپرده شده در رویارویی بااین تصاویراز دلایل دیگری مسرت و خوشنودی تماشاگرآسیب دیده مدرن قرن 14 شمسی محسوب شده و او را تحت تاثیر قرار می دهد .اگر چه این تاثیر به عقیده من به هیج وجه در لایه های اول احساسی اتفاق نمی افتد.

از نکات دیگرمی توان به تفاوت وتمایز چشمگیر نحوه اجرا وپرداخت ایده درمجموعه "آندرگراند" اشاره کرد.هنربراساس ایده در ابتدای پیدایش جریان هنرمفهومی،مزیت توجه به اثر هنری تلقی می شد.در جهان امروز ایده های اجرا شده، به دفعات فراوان ،دوباره و دوباره اجرا می شوند .خلق ایده ای منحصر به فرد در قالب رسانه ای منحصر به فرد ،امری محال به نظر می رسد.مزیت هنر امروز علاوه برداشتن ایده خلاق ،نحوه اجرا و ارائه آن است.مقوله ای که رسانه را از مرگ نجات می دهد.اجرای منحصر به فرد،استفاده دقیق و حرفه ای نرم افزارهای رایانه ای (نرم افزار های 3 بعدی و 2 بعدی)و تلفیق آن با مدیوم دیگری چون عکاسی بدون ذره ای خطای تکنیکی ،به ارتقای سطح کیفی وکمی آثاریاری رسانده وفیلی زاده را به سمت کسب زبانی خاص به لحاظ تکنیک سوق داده .اگر چه این موضوع هنوز در محتوای آثاربه قالبی کاملا شخصی ومستقل تبدیل نشده.بهره گیری از امکانات رسانه های دیگرهم چون تئاتر ،اعم از طراحی صحنه،مدیریت نور،شخصیت پردازی وپردازش متن ، آثار را تبدیل به برشی از یک تله تئاتر نموده که می تواند هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف کار محسوب شود .این ویژگی به نوعی مجموعه را درقالب آثار "عکاسی صحنه ای "قرارداده است.

اندرونی مخفیانه تا بیرونی آشکار

ما در خاورمیانه اتفاق افتاده ایم.سال های سال طعم استبداد،فقر،سرکوب وجنگ را چشیده ایم.خاورمیانه منطقه فعال دگرگونی های سیاسی ،اقتصادی ،فرهنگی وزیستی است .باجود همه تلاش هایی که در سال های اخیر برای استقلال در حوزه های مختلف ،صورت گرفته ،اما هنوز وابسته ایم .وابستگی در سرزمین ما ریشه در وقایعی تاریخی دارد که از ان ها بعضا به سادگی گذز می کنیم.هنر ما نیز از این قاعده مستثنی نیست.وقتی دوربین عکاسی توسط ناصرالین شاه اولین باربه حرم را یافت ،نطفه مدرنیته در جهت تلذذ و کام جویی ملوکانه ،با همراهی عواملی دیگر در حال بسته شدن بود. شاه در طول حیات خود از سوژه های مختلفی عکاسی کرده.از اندرونی مخفیانه تا بیرونی آشکار.تعلق خاطر وی به عکس گرفتن به نظر میلی سیری ناپذیردر تحقق جاودانگی است.فیلی زاده با بازنمایی "نما"هایی منتخب به زعم خود.مخاطب را به خوانشی متفاوت از مضامین و روایاتی آشنا ،دعوت می کند.اما با جسارت در بعضی از آثار به زیاده گویی نزدیک و در بعضی از آن دورشده .کیفیتی که عدم بازبینی ودقت در آن می تواند به کلیشه شدن و شعار گونگی آثار بعدی وی بیانجامد.اتفاقی که در این مجموعه با پرهیز از ارجاع مستقیم به شخصیت های مشخص ،اتفاق نیوفتاده.به عنوان مثال عنوان شاه،امیر،توطئه یا دیگر اسامی در ذهن مخاطب و با رجوع به حافظه تاریخی هرفرد شکل گرفته و امکان هم ذات پنداری مخاطب غیر بومی نیز فراهم می شود. نمادهای مختلفی در تابلو ها تکرار شده اند .نشانه هایی که بر ارجاعات مختلفی دلالت می کنند.هواکش ها،تابلو های راهنما ،مدل های پلاستیکی و نشانه هایی از زندگی مدرن در تقابل با فضاهای معماری گوتیک واروعناصرسنتی ، حکایت تناقض اشکاروتقابل بخش سنتی و مدرن در عصر حاضر است. کولاژی بی مفهوم از نشانه های متنوع که تحت حاکمیت بی رقیب نظام سرمایه داری شکل گرفته و شاید بهتر این است که به جای نفی یا شیفتگی ،آن را آگاهانه پذیرفته و نقد کنیم.


3 views0 comments

Comments


bottom of page